چشماش برق زد و گفت: «آره، همینه….»
این جمله از آخرین صحبتهای علیرضا عضو ارشد تیم راهبرد قبل از رفتن روی سن بود. وقتی رفت پشت تریبون و میکروفون رو گرفت اولش کمی استرس داشت، از ردیف اول بلند شدم و چند ردیف رفتم عقبتر، با ایما و اشاره بهش تایید دادم که نگران نباشه و هیجانش رو مدیریت کنه. بعد از چند ثانیه با همراهی مدیر شتابدهنده و انرژی هم تیمیها، رو به راه شد و شروع کرد به ارائه بیزنسپلن عالیشون.
اوایل سال 1401 بود و چهار ماه از همراهی من با تیم راهبرد و هفت تیم دیگه برای رقابت در رویداد جذب سرمایه میگذشت. در اون مدت ازجلسات گروهی و حضوری داشتیم تا جلسات آنلاین و فردی. روز ارائه خوشحال بودم که همراهی من بهشون کمککرده تا بیشتر خودشون رو باور کنن و محصول ایده و زحماتشون رو که به شکل MVP تولید کرده بودن، به سرمایه گذاران معرفی کنن. زمانی که میخواستم در این پروژه شروع به همراهی کنم، دقت میکردم از چارچوبهای کوچینگ ناب خارج نشم، اما وقتی بیشتر با فضای رویداد آشنا شدم متوجه شدم نیاز تیم ها، منتورینگ و آموزش هم هست.
لطفا برای مطالعهی ادامهی مقاله، به مجله «کوچمگ، شماره ۲ و ۳» مراجعه فرمایید.
بدون دیدگاه