تمامی افراد فعال در صنعت کوچینگ میدانند که یکی از اصلی ترین شایستگی های یک کوچ «شایستگی ذهنیت کوچینگ» است. اما غالب این افراد با این چالش مواجهاند که این شایستگی دارای مفهومی بیش از حد انتزاعی است، به طوری که چرایی، چیستی و چگونگی اهمیت آن در به اجرا درآوردن فعل کوچینگ بسیار مبهم و ذهنی است. در این متن قصد دارم تا حدودی از این ابهام کاسته شود و ارتباط معنادارتری از مفهوم عملیاتی این شایستگی حیاتی ترسیم نمایم.
پاسخ به این سوال در تعریف کوچینگ و تفاوت آن با سایر خدمات یاریگری از قبیل مشاوره و منتورینگ نهفته است. کوچ فردی است که مراجع را در یک فرآیند تفکربرانگیز و خلاق همراهی میکند تا پتانسیلهای خود را به حداکثر برساند و به طور مشخص در این فرآیند اصلی ترین ابزار او پرسشگری است، در حالی که قرار نیست از دانش و تجربه زیسته خود در این فرآیند استفاده نماید. بنابراین از این تعریف این نتیجه حاصل میشود که یک کوچ شایسته باید در فرآیند کوچینگ، ذهن خبرهی خود را خاموش نماید و یا به عبارتی از به کارگیری ذهنیت دارای پیشفرض، دانش و تجربه قبلی پرهیز نماید. اما چرا؟
لطفا برای مطالعهی ادامهی مقاله، به مجله «کوچمگ، شماره 1» مراجعه فرمایید.
بدون دیدگاه