فرض کنید کسی پیش شما میآید و میگوید: «من اهمال کاری دارم. کارهای مهم را عقب میاندازم یا اصلا انجام نمیدهم. چه کار باید بکنم؟» این فرد ممکن است فرزندتان، کارمندتان، شاگردتان، مشتریتان یا هر مخاطب دیگری باشد.
چطور به او پاسخ میدهید؟
طبعا افراد مختلف با دیدگاهها و تخصصهای مختلف، پاسخهای مختلفی خواهند داشت.
مثلا یک «مدرس» که تخصص اش در آموزش است ممکن است بگوید: یک دوره/ویدیو/کارگاه دارم که در آن پنج روش مقابله با اهمال کاری رو به شما یاد میدهم.
یا یک «مشاور» مدیریت زمان شاید بعد از یکی دو تا سوال، بگوید: با تکنیک پومودورو مشکل مدیریت زمانت کاملا حل میشه. بگذار بهت بگم چه کار باید بکنی.
یا یک «تراپیست» ممکن است بپرسد: در کودکی گرفتن تایید از کدام یکی از والدینت برایت مهمتر بود؟
همه موارد بالا جایگاه خودشان را دارد و میتوانند در حل مساله اهمال کاری موثر و مفید باشند. البته تاکید کنم که همه اینها مثال است و معنایش این نیست که همه مدرسها، مشاورها یا تراپیستها عینا مانند مثال بالا واکنش نشان میدهند. اما یک «کوچ حرفهای» چگونه به این مساله واکنش نشان میدهد؟
لطفا برای مطالعهی ادامهی مقاله، به مجله «کوچمگ، شماره 1» مراجعه فرمایید.
بدون دیدگاه